"من جایی بزرگ شدم که، وقتی در بسته میشد، پنجرهای باز نمیشد. تنها چیزی که داشتم شکافها بودند. من هر کاری میکردم تا از این شکافها عبور کنم - خراشیدن، کندن، گاز گرفتن، هل دادن، خون ریختن. حالا فرصت اینجاست. در به طور کامل باز است، و به اندازهی یک گاراژ "
Surprise me with another quote